آنچه به عنوان یک طراح محصول در اپل آموختم

آنچه به عنوان یک طراح محصول در اپل آموختم
()

این مقاله برگرفته از تجربه های Andrea Pacheco است : در سال ۲۰۲۱، من به شغل رؤیایی‌ام دست یافتم. کار در اپل، قبله آمال طراحی مینیمالیستی، نوآوری و خلاقیت. جایی که افراد ناسازگار هم جایی سر میز دارند و ایده‌های جسورانه و دیوانه‌وار به شدت تشویق می‌شوند. به عنوان یک طراح محصول، کار در اپل تجربه‌ای متحول‌کننده بود و تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که برخی از اصول آن را هر جا که بروم با خود خواهم داشت. در یک سالی که در اپل کار کردم، این ۱۰ درس برتر را آموختم:

خلاصه کلام (TL;DR)

اپل یک شرکت منحصربه‌فرد است و من معتقدم روشی که آن‌ها در طراحی محصول به کار می‌گیرند، تنها به دلیل مدل کسب‌وکارشان می‌تواند موفق باشد؛ مدلی که امکان نوآوری، شکست، ریسک‌پذیری و تمرکز قوی بر برتری در هنر طراحی را فراهم می‌کند، حتی اگر رسیدن به آن زمان زیادی ببرد.

  • محصولی عالی بسازید، نه یک محصول کمینه پذیرفتنی (MVP).
  • داستان‌گویی بهترین مهارتی است که ما به عنوان طراحان محصول باید توسعه دهیم.
  • فرهنگ بالا به پایین آنقدرها هم که فکر می‌کنیم بد نیست.

سلب مسئولیت: نظرات ارائه‌شده در اینجا همگی بر اساس تجربه شخصی من است و لزوماً منعکس‌کننده نحوه عملکرد اپل نیست.

۱. طراحی عالی شما را تا دوردست‌ها می‌برد، ارتباطات عالی شما را فراتر هم خواهد برد: روی دیگران تأثیر بگذارید و کارها را به پیش ببرید.

پروژه‌ها زمانی ساخته می‌شوند که افراد کافی به آن‌ها ایمان داشته باشند. از گفتگوهای کوچک گرفته تا تشریح تصمیمات و ارائه به معاونان ارشد (VP). نحوه صحبت کردن، نمایش خودمان و تشریح افکارمان برای دستیابی به اجماع، تأثیرگذاری بر دیگران و پیشبرد کارها اساسی است.

بزرگترین یادگیری من این بود که شور و اشتیاق را در کلامم وارد کنم. نه تنها هنگام ارائه کار، بلکه به‌ویژه هنگام صحبت در جلسات. واقعاً در مورد کار خود هیجان‌زده باشید و این هیجان را به همه اطرافیانتان نشان دهید.

جابز توانایی شگفت‌انگیزی در قابل فهم و به‌یادماندنی کردن ایده‌هایش داشت، زیرا با اشتیاق صحبت می‌کرد. مردم شاید به یاد نیاورند که شما چه گفتید، اما به یاد خواهند آورد که چه حسی به آن‌ها دادید: اعتمادبه‌نفس، علاقه، خوش‌بینی، بی‌حوصلگی، بی‌میلی و غیره.

در نهایت، ما نه تنها محصولات را به مشتریان بیرونی می‌فروشیم، بلکه ایده‌هایمان را نیز به تیم‌ها و ذی‌نفعان داخلی می‌فروشیم و کلید هر فروش موفق، ارتباطات است.

۲. داستان‌گویی ابرقدرت شماست: آیا ما در نهایت طراحان اسلاید (Deck) هستیم؟

یکی از چیزهایی که بیش از همه مرا شگفت‌زده کرد این بود که می‌دیدم طراحان برای هر کاری که به اشتراک گذاشته می‌شد، یک فایل ارائه کی‌نوت (Keynote) آماده می‌کردند. این می‌توانست کوچکترین چیز باشد، مانند نگاهی سریع به پیشرفت اخیر کار، یا البته، ارائه‌های بزرگ. در اپل، طراحان به جای اینکه صرفاً کاری که انجام می‌دهند را نشان دهند، از قدرت داستان‌گویی برای تأثیرگذاری بر دیگران استفاده می‌کنند.

چند نکته‌ای که هنگام ارائه کار در قالب اسلاید یاد گرفتم:

  • به جای توضیح فرآیند، یک داستان تعریف کنید.
  • در هر اسلاید فقط روی یک ایده تمرکز کنید. با داشتن اسلایدهای شلوغ، حرف خود را گنگ نکنید. در هر اسلاید از یک جمله برجسته استفاده کنید، نه پاراگراف‌های طولانی.
  • از یادداشت‌های ارائه‌دهنده (presenter notes) به عنوان فیلمنامه سخنرانی خود استفاده کنید. اجازه دهید تصاویر/ماکاپ‌ها در پس‌زمینه، تصویری از آنچه می‌گویید را ترسیم کنند.
  • ارائه‌های خود را تمرین کنید. حتی اگر فقط یک جلسه نقد طراحی کوچک برای چند طراح باشد، یک ساعت یا کمتر قبل از جلسه، روایت خود را مرور کنید و دقیقاً بدانید برای رسیدن به اصل مطلب چه باید بگویید.
  • لذت ببرید! این به حسی که می‌خواهید به مردم بدهید برمی‌گردد و اینکه کمک به ایجاد حس خوش‌بینی در دیگران در طول ارائه، به شما کمک می‌کند اعتماد آن‌ها را جلب کرده و کارها را به پیش ببرید (حتی اگر کار نیاز به بازنگری داشته باشد).

۳. ایده‌های بزرگ مهم‌تر از اصلاحات کاربردی (usability fixes) هستند: هنر ایجاد تعادل بین اهداف بلندمدت و کوتاه‌مدت.

چیزی که متوجه شدم این بود که اکثر تیم‌های محصول، انرژی خود را صرف پیروزی‌ها و اصلاحات کوچک نمی‌کنند. در عوض، تیم‌ها بر تأثیر بلندمدت و ساختن پدیده بزرگ بعدی متمرکز هستند. این شاید توضیح دهد که چرا هر سال در کنفرانس WWDC می‌بینیم اپل یک ویژگی جدید و عالی را منتشر می‌کند که ما را شگفت‌زده می‌کند، اما آن مشکل کوچک کاربردی هنوز پابرجاست.

این به فرهنگ شرکت برمی‌گردد. اپل به عنوان یک برند نوآور شناخته می‌شود، بنابراین یک انتظار طبیعی وجود دارد که شرکت در جهت انتشار محصولات و تجربیات نوآورانه تلاش کند و این بر نحوه اولویت‌بندی تلاش‌های شرکت تأثیر می‌گذارد.

بنابراین فکر می‌کنم درسی که گرفتم این است: اگر می‌خواهید نوآور باشید، به جای پیروزی‌های کوچک، روی پیروزی‌های بزرگ تمرکز کنید. حتی اگر رسیدن به آنجا زمان بیشتری ببرد.

۴. به غریزه خود اعتماد کنید، شما یک متخصص هستید: در تصمیم‌گیری بدون تست کاربر.

در دنیای ایده‌آل، هر زمان که طراحی می‌کنیم، تست کاربر انجام می‌دهیم تا هرگونه مشکل احتمالی در کاربردپذیری یا دسترسی‌پذیری را شناسایی کنیم.

در اپل، شما نمی‌توانید به سادگی به سراغ سایت‌هایی مانند usertesting.com بروید و طراحی‌های جدید خود را تست کنید. تصور کنید اگر خبر به بیرون درز کند و همه بفهمند اپل روی چه ویژگی جدید و هیجان‌انگیزی کار می‌کند. شما باید راه‌های جدیدی برای تست طراحی‌های خود پیدا کنید، بدون اینکه محرمانگی آن به خطر بیفتد.

یکی از راه‌ها، اجرای تست‌های کاربری داخلی با کارمندان منتخب است. راه دیگر، تکیه بر بررسی‌های تخصصی (expert reviews) است. بررسی‌های تخصصی، جلسات نقد طراحی با افراد بسیار آگاه، معمولاً مدیران طراحی، معاونان ارشد محصول و مدیران است. ریسک بالاست و شما باید در مورد هدفمندی پشت هر انتخاب طراحی خود توضیح دهید. شاید فکر کنید این روشی مغرضانه برای تصمیم‌گیری است، اما من این جلسات را بسیار ارزشمندتر از هر تست کاربری که در آن شرکت کرده‌ام، یافتم. میزان جزئیاتی که به چالش کشیده می‌شود باورنکردنی است و می‌توانید ببینید که درخشان‌ترین افراد مراقب تجربه کاربری هستند تا این محصولات ساده و آسان برای استفاده باشند.

۵. بیشتر یک تولیدکننده خروجی بالا بودن تا یک متفکر استراتژیک.

مردم می‌گویند اپل شرکت رؤیایی هر طراحی است و من معتقدم بخش عمده آن به این دلیل است که به عنوان یک طراح در اپل، بیشتر وقت خود را روی یک چیز متمرکز می‌کنید: هنر طراحی (the craft). اجرا. اینکه محصول چگونه رفتار خواهد کرد (طراحی تعامل)، چگونه به نظر خواهد رسید (طراحی بصری)، و چگونه به مردم حس خواهد داد و در اکوسیستم مقیاس‌پذیر خواهد بود (طراحی سیستم).

و برای اینکه زمانی برای تمرکز بر هنر طراحی و اجرا – و تسلط بر جزئیات – وجود داشته باشد، یک تیم محصول شگفت‌انگیز و هوشمند (مدیران محصول، مدیران بازاریابی محصول و غیره) وجود دارد که بر تفکر محصول و استراتژی تمرکز می‌کنند.

باید بگویم که دلم برای مشارکت بیشتر در تصمیمات محصول تنگ می‌شد. من مسئول تصمیمات طراحی تعامل و سیستم بودم، اما اغلب دلم می‌خواست جایی سر میز برای فکر کردن به استراتژی محصول داشته باشم.

۶. «یک چیز دیگر» (One More Thing): فراتر رفتن از مشکلی که در حال حل آن هستید.

احتمالاً رسم «یک چیز دیگر» را که توسط استیو جابز آغاز شد به یاد دارید. خب، این در کارهای داخلی اپل نیز صدق می‌کند. این یک چیز اجباری نیست، اما من آن را زیاد دیدم و راستش را بخواهید، عاشقش بودم.

این فرهنگ «بخش اضافی» (bonus) است. همانطور که گفتم، همه چیز یک ارائه است و همه ارائه‌ها در کی‌نوت هستند. بخش اضافی، قسمتی از ارائه شماست که در آخر قرار می‌گیرد و نشان می‌دهد که شما چگونه فراتر از وظیفه خود رفته‌اید تا فرصت‌های دیگر مرتبط با پروژه‌تان، یک هدف بلندپروازانه، یا راه‌های جدیدی برای موفقیت را بررسی کنید.

به طور خلاصه، این فرصتی است تا تیم را به بزرگ‌تر فکر کردن ترغیب کنید و به فرصت‌های دیگری که در نظر گرفته نشده‌اند (یا در حال حاضر امکان‌پذیر نیستند) نگاه کنید. چیزی که من در مورد این فرهنگ دوست دارم این است که به طراحان فضای امنی برای به اشتراک گذاشتن ایده‌های خلاقانه‌شان می‌دهد و در عین حال از سوی ذی‌نفعان دیده می‌شوند، بدون فشار و قضاوت «مجبور بودن» به ساختن آن. اگر مورد تأیید قرار گرفت، عالی است، اگر نه، همیشه خوب است که خوراک فکری وجود داشته باشد!

سادگی دشوار است. بسیار دشوار. اما وقتی به آن دست پیدا می‌کنید، زیباست.

۸. محصولی عالی بسازید، نه یک MVP: حفظ شهرت برتری.

وقتی یک محصول اپل می‌خرید، انتظار ندارید که در مرحله تست باشد. شما انتظار محصولی با بالاترین کیفیت و عملکرد را دارید. این فرهنگ توسعه سخت‌افزار در فرهنگ توسعه نرم‌افزار و خدمات اپل نیز منعکس شده است.

هرگز آن یک باری را که در جلسه‌ای با تیم محصول Apple TV بودم فراموش نمی‌کنم. کسی گفت که ما می‌توانیم یک نسخه را روی پلتفرم وب و موبایل منتشر کنیم، اما تجربه کاربری برای تلویزیون آماده نبود. سپس مدیر محصول گفت: «اگر نتوانیم بهترین تجربه را هم‌اکنون در تمام پلتفرم‌هایمان عرضه کنیم، اصلاً آن را عرضه نخواهیم کرد. اگر لازم باشد یک سال دیگر صبر کنیم تا بهترین تجربه را برای مشتریانمان ارائه دهیم، صبر خواهیم کرد.»

حتی مو به تنم سیخ شد! هرگز در تمام دوران کاری‌ام نشنیده بودم که یک مدیر محصول بگوید ما انتشار را به تعویق می‌اندازیم تا بهترین تجربه‌ای که مردم شایسته آن هستند را عرضه کنیم.

فکر می‌کنم این داستان چیزهای زیادی در مورد فرهنگ برتری در اپل می‌گوید. بسیاری از مردم از اینکه اپل برای عرضه ویژگی‌ها یا محصولاتی که رقبا از قبل دارند، زمان زیادی صرف می‌کند، شکایت دارند، اما من واقعاً معتقدم این به دلیل فرهنگ عرضه یک محصول تنها زمانی است که فکر می‌کنیم تجربه‌ای شگفت‌انگیز برای مردم خواهد بود. و می‌دانم که این فرهنگ توسعه نرم‌افزار تنها در اپل امکان‌پذیر است، زیرا این شرکت در موقعیت منحصربه‌فردی قرار دارد که مدل کسب‌وکارش این امکان را فراهم می‌کند.

۹. یاد بگیرید «نه» بگویید.

این یکی از بهترین چیزهایی است که در دوران کاری‌ام یاد گرفته‌ام. یادگیری «نه» گفتن به معنای یادگیری نحوه اولویت‌بندی تأثیرگذاری است. مغز ما ظرفیت محدودی دارد و کارهایی که می‌توانیم در یک هفته انجام دهیم محدود است. مهم است که انرژی خود را روی پروژه‌ها، جلسات و فعالیت‌هایی بگذارید که بیشترین تأثیر را خواهند داشت. و از آنجایی که در شرکت‌های بزرگ فناوری، همیشه پروژه‌ها و فرصت‌های هیجان‌انگیز فراوانی وجود دارد، بسیار آسان است که همزمان درگیر همه چیز شوید. اما بهترین راه برای به جا گذاشتن اثر، ارائه کاری که قول داده‌اید با کیفیتی عالی است. پس، لقمه بزرگ‌تر از دهانتان برندارید.

«مردم فکر می‌کنند تمرکز یعنی بله گفتن به چیزی که باید روی آن تمرکز کنید. اما اصلاً اینطور نیست. تمرکز یعنی نه گفتن به صدها ایده خوب دیگر. شما باید با دقت انتخاب کنید.» – استیو جابز

۱۰. فرهنگ بالا به پایین آنقدرها هم که فکر می‌کنیم بد نیست.

آخرین نکته، اما نه کم‌اهمیت‌ترین، یکی از متمایزترین ویژگی‌های اپل، فرهنگ بالا به پایین آن است. این به معنای وجود فرهنگی است که در آن کار به مدیران ارشد، مدیران و غیره ارائه می‌شود و برای پیشبرد آن تأیید آن‌ها گرفته می‌شود.

هر بار که یک مدیر یا سرپرست طراحی با دیدگاه من مخالفت می‌کرد، حق با او بود. و این به این دلیل است که در اپل، «منیت» چندانی در کار نیست. من دریافتم که افراد واقعاً به دنبال بهترین تجربه کاربری ممکن هستند. بنابراین اگر کسی با دیدگاه شما مخالف است، احتمالاً دلیل بسیار خوبی برای آن دارد. فضای امنی برای بحث سالم و دوباره، هدفمندی در همه چیز وجود دارد.

دلیلی که من عاشق فرهنگ بالا به پایین در اپل بودم این است که تصمیمات مهم سریع‌تر گرفته می‌شوند. داشتن یک متخصص که به شما چراغ سبز بدهد یا ندهد، شتاب کار را حفظ می‌کند. چند بار در یک فرهنگ پایین به بالا، هفته‌ها و هفته‌ها، گاهی حتی ماه‌ها، صرف تلاش برای همسو کردن +۱۰ نفر می‌شویم، زیرا هر فردی باید با آن دیدگاه موافق باشد؟ این کار فرسایشی است.

پس دوباره، تجربه من این است که داشتن آن یک رهبر برای راهنمایی در تصمیم‌گیری‌ها، باعث صرفه‌جویی در زمان می‌شود و به ما کمک می‌کند به جای مدیریت پروژه، بر هنر طراحی تمرکز کنیم.

این مقاله چقدر مفید بود؟ با کلیک روی ستاره ها رتبه بده تا بدونیم چه مدل مقالاتی بنویسیم...

میانگین امتیاز / 5. تعداد آراء:

این مقاله چقدر مفید بود؟ با کلیک روی ستاره ها رتبه بده تا بدونیم چه مدل مقالاتی بنویسیم...

میانگین امتیاز / 5. تعداد آراء:

پیشنهاد میکنیم این مقالات را هم بخوانید

نظر شما در این مورد چیه؟

ورود | ثبت نام
شماره موبایل خودتان را وارد کنید.

برای ثبت نام یا ورود شماره موبایل خودتان را در فیلد بالا وارد کنید.

چنانچه برای ثبت نام یا ورود مشکل داشتید اینجا کلیک کنید.

برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد