خلاصه کتاب واقعیت شکست خورده (Reality Is Broken)
- آموزش رایگان گیمیفیکیشن
- بروزرسانی شده در
این نوشته خلاصهای از کتاب «واقعیت شکسته است» اثر جین مکگونیگال را ارائه میدهند که استدلال میکند بازیهای ویدیویی صرفاً یک عامل حواسپرتی نیستند، بلکه ابزاری قدرتمند برای رشد شخصی، پیوند اجتماعی و حل مشکلات جهانی به شمار میآیند.
بسیاری از ما با این کلیشه آشنا هستیم: گیمر فردی است که از مشکلات دنیای واقعی به دنیای مجازی پناه میبرد و ساعتها وقت خود را تلف میکند. اما اگر این تصور کاملاً اشتباه باشد چه؟ اگر بازیهای ویدیویی نه تنها یک سرگرمی بیضرر، بلکه ابزاری قدرتمند برای ساختن یک زندگی بهتر و حتی حل مشکلات جهانی باشند؟
جین مکگونیگال در کتاب خود، «واقعیت از هم پاشیده است» یا واقعیت شکست خورده، دقیقاً همین ایده را مطرح میکند. او معتقد است که بازیها نیازهای عمیق انسانی ما را برآورده میکنند؛ نیازهایی که زندگی واقعی اغلب در برآورده کردن آنها ناتوان است. بیایید پرده از پنج حقیقت شگفتانگیز برداریم که نشان میدهند چرا گیمرها نه تنها از واقعیت فرار نمیکنند، بلکه شاید در حال ساختن نقشه راهی برای ترمیم آن هستند.
۱. فرار از واقعیت نه، بلکه ترمیمی برای آن
اولین و مهمترین نکته این است که انگیزه اصلی گیمرها فرار از واقعیت نیست، بلکه جستجوی فعالانه برای چیزهایی است که در زندگی روزمره کمبودشان را حس میکنند. بازیها چهار نیاز اساسی اجتماعی و عاطفی را برآورده میکنند:
1. ارتباط اجتماعی: بازیها فضایی برای ارتباط با دیگران از طریق چترومها، ویکیها و جوامع آنلاین فراهم میکنند و حس تعلق را تقویت مینمایند.
2. خوشبینی موجه: در هر بازی، این باور وجود دارد که پیروزی ممکن است. این حس امیدواری به بازیکنان میدهد که حتی اگر شکست بخورند، همچنان میتوانند از مسیر لذت ببرند.
3. خوشبختی واقعی: هیجان کشف رازها، انجام ماموریتها و پیدا کردن «ایستر اِگها» (Easter Eggs یا رازهای پنهان)، شادی خالصی را به زندگیهایی که گاهی یکنواخت میشوند، تزریق میکند.
4. پیروزی بر مشکلات: حس رضایت پس از شکست دادن یک غولآخر (Boss) یا پشت سر گذاشتن یک مرحله دشوار، موجی از شادی و موفقیت را به همراه دارد.
این تغییر دیدگاه بسیار قدرتمند است. از این منظر، گیمرها افرادی نیستند که از زندگی دوری میکنند، بلکه کسانی هستند که فعالانه به دنبال تجربیاتی میگردند که واقعیت اغلب از ارائه آنها عاجز است. این چهار مورد، دقیقاً همان جنبههایی هستند که در «واقعیت از هم پاشیده»ی ما کمبودشان حس میشود.
۲. بازیها، منبعی تجدیدپذیر برای خوشبختی واقعی
چرا موفقیت در یک بازی اینقدر لذتبخش است؟ پاسخ در «پاداشهای ذاتی» نهفته است. در حالی که در دنیای واقعی (مثلاً در محیط کار) اغلب باید برای دریافت بازخورد یا قدردانی از دستاوردهایمان مدتها منتظر بمانیم، بازیها حس موفقیت آنی را فراهم میکنند. این بازخورد فوری و مثبت، شادی حاصل از بازی را به یک «منبع بینهایت تجدیدپذیر» تبدیل میکند.
برخلاف زندگی واقعی که در آن باید منتظر بازخورد یا تأیید دستاوردهایمان بمانیم، بازیها حس موفقیت را فوراً به ما میدهند.
در دنیایی که پاداشها اغلب مبهم و با تأخیر هستند، این بازخورد فوری بازیها، شکافی حیاتی را در رضایتمندی ما پر میکند. اما این خوشبختی فردی تنها بخشی از ماجراست. برخلاف تصور عمومی، بازیها نیرویی قدرتمند برای ایجاد ارتباطات اجتماعی نیز هستند.
۳. گیمرها منزوی نیستند، بلکه ابر-همکاران آیندهاند
این تصور که بازیهای ویدیویی باعث انزوا و تنهایی میشوند، یک باور غلط و قدیمی است. در حقیقت، بازیهای چندنفره آنلاین، حس قوی جامعه و هدف مشترک را تقویت میکنند. بازیکنان برای رسیدن به یک هدف مشترک با هم همکاری میکنند و در این فرآیند، دوستیهای معناداری شکل میگیرد.
گیمرها در طول هزاران ساعت بازی، سه «ابرقدرت» کلیدی در همکاری را در خود پرورش میدهند:
• توانایی برقراری ارتباط با دیگران: آنها یاد میگیرند که به سرعت با غریبهها برای یک هدف مشترک هماهنگ شوند.
• شهود برای شناسایی بهترین همکاران: آنها به طور غریزی میتوانند تشخیص دهند چه کسی در تیم قابل اعتماد و موثر است.
• «بینش نوظهور»: توانایی سازگاری سریع با شرایط متغیر و پیدا کردن راهحلهای خلاقانه در لحظه.
این مهارتها دیگر یک توانایی جانبی نیستند؛ بلکه به مهارتهای محوری اقتصاد مدرن تبدیل شدهاند. در محیطهای کاری که بر همکاری از راه دور، تیمهای چابک و حل خلاقانه مسائل استوار است، این «ابر-همکاران» یک مزیت رقابتی آشکار دارند.
۴. میتوانیم کارهای روزمره را به ماموریتهای حماسی تبدیل کنیم
بازیها به ما نشان میدهند که حتی پیش پا افتادهترین کارها نیز میتوانند هیجانانگیز باشند اگر در یک چارچوب درست قرار بگیرند. ما میتوانیم با به کارگیری عناصر بازی در زندگی روزمره، فعالیتهای خستهکننده را به ماموریتهای حماسی تبدیل کنیم.
در این بازی، کارهای ملالآوری مانند شستن ظرفها، اتو کشیدن یا آشپزی به ماموریتهایی تبدیل میشوند که بازیکنان با انجام آنها امتیاز کسب میکنند. سپس میتوانند با اعضای خانواده خود رقابت کنند تا ببینند چه کسی بیشترین امتیاز را جمع میکند. ناگهان، شستن ظرفها دیگر یک کار طاقتفرسا نیست، بلکه یک تلاش برای کسب افتخار است.
این ایده را میتوان گسترش داد. با کمی خلاقیت، میتوانیم جنبههای مختلف زندگی خود را «بازیوار» (Gamify) کنیم تا درست مانند ماموریتهای الهامبخش در بازیهای ویدیویی، سرگرمکنندهتر، غنیتر و حماسیتر شوند.
۵. بازیهای گروهی میتوانند مشکلات جهانی را حل کنند
قدرت همکاری در بازیها میتواند به مقیاسهای بسیار بزرگتری نیز تعمیم داده شود. پروژههای مشارکتی عظیم مانند ویکیپدیا بسیار شبیه به بازیهای نقشآفرینی آنلاین چندنفره انبوه (MMORPGs) عمل میکنند. همانطور که بازیکنان در یک بازی به دنبال کشف سرزمینهای پنهان هستند، ویراستاران ویکیپدیا نیز صفحات «تنها» (مقالات بدون لینک) را مانند گنجینههایی پنهان کشف میکنند که انگیزه کاوش را در آنها بیدار میکند.
بازیها همچنین میتوانند به ما در یافتن راهحل برای مشکلات جهانی کمک کنند. بازی «جهان بدون نفت» (World Without Oil) یک نمونه برجسته است. در این بازی، از بازیکنان خواسته شد تا سناریوی فرضی جهانی بدون نفت را توصیف کنند. این کار با درگیر کردن مردم در تفکر درباره یک فاجعه بالقوه، موجی از ایدههای نوآورانه را به وجود آورد. بازیها با تغییر دیدگاه و تشویق مشارکت جمعی، میتوانند هوش جمعی و منابع دستنخورده ما را برای مقابله با چالشهایی که قبلاً غیرقابل حل به نظر میرسیدند، به کار گیرند.
آینده، یک بازی است که میتوانیم با هم برنده شویم
در نهایت، پیام جین مکگونیگال روشن است: بازیهای ویدیویی یک انحراف از واقعیت نیستند، بلکه ابزاری قدرتمند برای بهبود آن هستند. گیمرها در حال توسعه مهارتهای حیاتی برای آیندهاند: همکاری، حل خلاقانه مسئله و خوشبینی پایدار. با استفاده از این پتانسیل، میتوانیم از بازیها به عنوان نیرویی برای تغییر مثبت، هم در سطح فردی و هم در سطح جهانی، استفاده کنیم.
سوال نهایی این نیست که آیا بازی میکنیم یا نه، بلکه این است: اگر میتوانیم دنیاهای مجازی را فتح کنیم، چرا از همین قدرت برای پیروزی در بازی بزرگتری به نام «واقعیت» استفاده نکنیم؟
برای ارسال نظر لطفا ابتدا ثبتنام کنید یا وارد شوید.