مقدمهای بر کشف محصول
- طراحی محصول
- بروزرسانی شده در
بسیاری از محصولات در بازار شکست میخورند، اغلب به این دلیل که نیازهای مشتری را برآورده نمیکنند یا مشکلات درستی را حل نمیکنند. با این حال، اغلب میتوان با «کشف محصول» (ProductDiscovery) مؤثر از این امر جلوگیری کرد. کشف محصول به تیمها اجازه میدهد تا نیازهای مشتری را عمیقاً درک کنند و اطمینان حاصل کنند که راهحلهایی میسازند که مشکلات واقعی را برطرف میکنند. شناسایی و اعتبارسنجی زودهنگام ایدهها، خطر هدر دادن زمان و منابع بر روی ویژگیهایی که مورد استقبال کاربران قرار نمیگیرند را کاهش میدهد. در این درس، ما مراحل کلیدی کشف محصول، مزایای آن و چرایی اهمیت آن برای توسعه محصولات موفق را بررسی خواهیم کرد.
آنچه در این مقاله میخوانید
مراحل شناسایی پتانسیل و امکانسنجی یک ایده محصول را بیاموزید
بخش ۱: کشف محصول چیست؟

در فرآیند «کشف محصول»، ما عمیقاً به دنیای مشتریان سفر میکنیم تا بفهمیم نیاز واقعی آنها چیست و چطور میتوانیم با یک محصول یا ویژگی جدید، ارزش بیشتری به زندگیشان اضافه کنیم. متأسفانه، بسیاری از تیمها از این مرحله مهم به سادگی عبور میکنند، اما به باور ما، نادیده گرفتن آن میتواند به قیمت شکست یک محصول تمام شود.
کشف محصول فرآیندی است برای فهمیدن اینکه مشتریان شما واقعاً به چه چیزی نیاز دارند، پیش از آنکه شروع به ساختن چیزی کنید. تصور کنید میخواهید یک اپلیکیشن یا محصول جدید بسازید. به جای اینکه مستقیماً به سراغ طراحی و کدنویسی بروید، ابتدا زمانی را صرف صحبت با کاربران بالقوه، تحقیق در مورد مشکلات آنها و طوفان فکری برای یافتن راهحلها میکنید. این کار به شما کمک میکند تا از ساختن چیزی که هیچکس نمیخواهد، اجتناب کنید.
در طول کشف محصول، شما ایدهها را با نمونههای اولیه ساده آزمایش میکنید یا از افراد واقعی بازخورد میگیرید. به این ترتیب، میتوانید ببینید که آیا ایدههای شما واقعاً مشکلاتی را که با آن روبرو هستند حل میکند یا خیر. این کار مانند یک واقعیتسنجی است، پیش از آنکه زمان و پول خود را برای ساخت محصول نهایی سرمایهگذاری کنید.
با انجام این کار، شما اطمینان حاصل میکنید که آنچه میسازید مفید است، یک مشکل واقعی را حل میکند و چیزی است که مردم میخواهند از آن استفاده کنند. به طور خلاصه، کشف محصول به شما کمک میکند تا محصولاتی بسازید که اهمیت دارند.
بخش ۲: سهگانه محصول (Product Trio) چیست؟

«سهگانه محصول» یک تیم کوچک است که از ۳ نقش کلیدی تشکیل شده است: مدیر محصول، طراح و توسعهدهنده. این تیم برای کشف، طراحی و ساخت محصولاتی که نیازهای کاربران را برآورده میکنند، از نزدیک با یکدیگر همکاری میکند. ایده پشت سهگانه محصول این است که هر فرد تخصص منحصربهفرد خود را به کار میگیرد و اطمینان حاصل میکند که محصول ارزشمند، قابل استفاده و از نظر فنی امکانپذیر است.
نقشهای آنها به این شرح است:
- مدیر محصول بر جنبه کسبوکار و نیازهای کاربران تمرکز دارد.
- طراح اطمینان حاصل میکند که استفاده از محصول آسان و لذتبخش است.
- توسعهدهنده راهی برای ساخت کارآمد آن پیدا میکند.
سهگانه محصول با همکاری از همان ابتدا، به جلوگیری از سوءتفاهمها کمک کرده و باعث میشود پروژه به آرامی پیش برود. این روشی است برای اطمینان از اینکه ایدههای همه شنیده میشود و محصولی جامع و کاربرمحور ساخته میشود.
بخش ۳: ارزش کشف محصول
کشف محصول به شما کمک میکند تا با ۴ ریسک اصلی در توسعه محصول مقابله کنید:
- ریسک ارزش (Value risk): این ریسک که محصول ارزش کافی برای خرید یا استفاده توسط مشتریان را ارائه ندهد.
- ریسک قابلیت استفاده (Usability risk): این ریسک که کاربران استفاده از محصول را دشوار یا گیجکننده بیابند.
- ریسک امکانپذیری (Feasibility risk): این ریسک که تیم شما ممکن است نتواند محصول را با زمان، مهارتها یا فناوری موجود بسازد.
- ریسک پایداری کسبوکار (Business viability risk): این ریسک که محصول با اهداف و تلاشهای استراتژیک کسبوکار همسو نباشد. [۱]
با پرداختن به این ریسکها، کشف محصول تضمین میکند که شما محصول درستی را برای کاربران خود میسازید. این فرآیند، تمرکز بر درک نیازهای کاربر را تشویق کرده و یادگیری مستمر را ترویج میدهد و به شما امکان میدهد محصول خود را به صورت تدریجی بهبود بخشید.
بخش ۴: چالشهای کشف محصول
چالشهای کشف محصول اغلب از تلاش برای پاسخ به سؤالات کلیدی ناشی میشود: آیا ارزشمند است؟ آیا قابل استفاده است؟ آیا امکانپذیر است؟ آیا استراتژیک است؟ حتی با وجود این سؤالات راهنما، کشف محصول مسیر آسانی نیست زیرا:
- به درک عمیقی از کاربران نیاز دارد که دستیابی به آن همیشه آسان نیست. شما باید بازخورد دقیق و مرتبطی از کاربران بالقوه جمعآوری کنید، اما مردم همیشه نمیدانند یا نمیتوانند آنچه را که نیاز دارند بیان کنند.
- آزمایش و اعتبارسنجی ایدهها قبل از توسعه، به زمان و تلاش نیاز دارد که اگر به خوبی مدیریت نشود، میتواند فرآیند را کند کند.
- ایجاد تعادل بین نیازهای کاربر، اهداف کسبوکار و محدودیتهای فنی میتواند چالشبرانگیز باشد.
- تیمها ممکن است برای متمرکز ماندن بر یادگیری مستمر به جای عجله برای ساخت ویژگیها، با مشکل مواجه شوند.
با وجود این چالشها، کشف محصول مؤثر، کلید ساخت محصولات موفق است.
بخش ۵: درک نیازهای کاربر
هنگام شروع کشف محصول، اولین قدم درک نیازها و چالشهای کاربران شماست. این کار شامل جمعآوری هرچه بیشتر اطلاعات از طریق صحبت با کاربران، مشاهده نحوه تعامل آنها با محصولات و شناسایی الگوهای مشترک در بازخوردهایشان است.
فرض کنید در حال کار بر روی یک اپلیکیشن تناسب اندام هستید. به جای اینکه مستقیماً به سراغ طراحی ویژگیهای آن بروید، ابتدا بر درک مشکلات گستردهتری که کاربران با آن مواجه هستند تمرکز میکنید، مانند باانگیزه ماندن برای ورزش منظم یا یافتن زمان برای تمرین در یک برنامه شلوغ. برای انجام این کار، میتوانید از تکنیکهایی مانند نظرسنجی، مصاحبه با مشتری، گروههای کانونی (focus groups)، نقشه همدلی (empathy mapping)، نقشه سفر مشتری (journey mapping) و مطالعات مشاهدهای استفاده کنید. این کار به شما کمک میکند تا روی مسائل کلیدی که محصول شما باید به آنها بپردازد، متمرکز شوید.
همچنین ایده خوبی است که در این مرحله تحقیقات بازار انجام دهید تا ببینید رقبا چه میکنند و فرصتهای بالقوه را پیدا کنید. این درک کامل از نیازهای کاربر، پایهای محکم برای بقیه فرآیند کشف محصول ایجاد میکند.
بخش ۶: اعتبارسنجی مشکل
پس از درک نیازهای کاربر، گام بعدی اعتبارسنجی مشکلی است که میخواهید حل کنید. این به معنای تأیید این است که مسئلهای که شناسایی کردهاید برای کاربران شما واقعی و قابل توجه است. به عنوان مثال، هنگام ساخت یک اپلیکیشن مدیریت وظایف، اگر متوجه شدید که بسیاری از کاربران با سازماندهی کارهای روزانه خود مشکل دارند، با صحبت با کاربران بیشتر، اجرای نظرسنجی یا مشاهده نحوه مدیریت وظایف فعلیشان، این موضوع را اعتبارسنجی میکنید.
اگر اکثر کاربران تأیید کنند که سازماندهی یک چالش است، شما مشکل را اعتبارسنجی کردهاید. این مرحله ضروری است زیرا تضمین میکند که شما بر روی مشکلی تمرکز میکنید که واقعاً اهمیت دارد. این کار به شما کمک میکند تا از هدر دادن زمان بر روی راهحلهایی که به یک نیاز واقعی پاسخ نمیدهند، اجتناب کنید.
بخش ۷: ایدهپردازی
مرحله ایدهپردازی (Ideation) جایی است که شما برای حل مشکلی که شناسایی و اعتبارسنجی کردهاید، طوفان فکری میکنید و ایدههای مختلفی را مطرح میکنید. پس از درک نیازهای کاربران، وقت آن است که به راههای مختلف برای برطرف کردن آن نیازها فکر کنید. این مرحله تماماً در مورد خلاقیت است و هیچ ایدهای دور از دسترس نیست.
میتوانید از تکنیکهایی مانند طوفان فکری (brainstorming) که در آن تا حد امکان ایدههای زیادی تولید میکنید، نقشه ذهنی (mind mapping) که به شما کمک میکند افکار و ارتباطات را به صورت بصری سازماندهی کنید، یا طراحی اولیه (sketching) که در آن ایدهها را ترسیم میکنید تا ببینید چگونه ممکن است کار کنند، استفاده کنید. شما میتوانید این کار را به تنهایی یا با تیم خود انجام دهید. هدف، بررسی طیف گستردهای از راهحلها قبل از محدود کردن آنها به امیدوارکنندهترین موارد است.
بخش ۸: نمونهسازی اولیه

مرحله نمونهسازی اولیه (Prototyping) جایی است که شما با ایجاد یک مدل ساده و ملموس از محصول خود، به ایدههایتان جان میبخشید. این نمونه میتواند به سادگی یک طرح دستی یا به پیچیدگی یک ماکاپ دیجیتال تعاملی باشد. هدف، تجسم و آزمایش نحوه عملکرد راهحل شما در دنیای واقعی است. به عنوان مثال، اگر در حال طراحی یک اپلیکیشن موبایل جدید هستید، ممکن است وایرفریمهایی (wireframes) بسازید که نشان میدهد هر صفحه چگونه به نظر میرسد و کار میکند.
نمونهسازی اولیه به شما امکان میدهد طرحهای مختلف را بررسی کنید، مشکلات بالقوه را شناسایی کنید و بازخورد اولیه را از کاربران جمعآوری کنید. این کار به شما کمک میکند تا ایدههای خود را اصلاح کرده و پیش از سرمایهگذاری زمان و منابع برای توسعه کامل، بهبودهایی را ایجاد کنید.
بخش ۹: آزمایش
مرحله آزمایش (Testing) جایی است که شما نمونه اولیه خود را با کاربران واقعی ارزیابی میکنید تا ببینید چقدر نیازهای آنها را برآورده میکند و مشکل شناساییشده را حل میکند. در این مرحله، شما بر آزمایش موارد زیر تمرکز میکنید:
- قابلیت استفاده (Usability): کاربران با چه سهولتی میتوانند در محصول شما پیمایش کرده و از آن استفاده کنند؟ کاربران را حین تعامل با نمونه اولیه مشاهده کنید و هرگونه مشکل یا سردرگمی را که تجربه میکنند، یادداشت کنید.
- عملکرد (Functionality): آیا محصول همانطور که در نظر گرفته شده کار میکند؟ حتی اگر یک نمونه اولیه ساده باشد، مهم است که آزمایش کنید آیا ویژگیهای اصلی به درستی و با اطمینان کار میکنند یا خیر.
- تجربه کاربری (User experience): کاربران چه احساسی نسبت به استفاده از محصول دارند؟ بازخورد آنها را در مورد تجربه کلیشان، از جمله اینکه تعامل با محصول چقدر شهودی و رضایتبخش است، جمعآوری کنید.
- سودمندی (Usefulness): آیا محصول واقعاً به کاربران در حل مشکل یا دستیابی به اهدافشان کمک میکند؟ این امر برای اطمینان از اینکه محصول ارزش واقعی ارائه میدهد، حیاتی است.
برای آزمایش این جنبهها، میتوانید از روشهایی مانند جلسات تست کاربر، که در آن تعامل کاربران با محصول را مشاهده میکنید، یا نظرسنجیها و مصاحبهها برای جمعآوری بازخورد استفاده کنید. بر اساس نتایج، میتوانید قبل از رفتن به مرحله توسعه کامل، برای بهبود طراحی، تغییراتی ایجاد کنید.
بخش ۱۰: ارائه راهحلها به ذینفعان
مرحله نهایی کشف محصول، ارائه راهحلهای خود به ذینفعان (stakeholders) است. اینجاست که شما یافتهها، بینشها و راهحل پیشنهادی خود را با تیم، مدیران یا سرمایهگذاران خود به اشتراک میگذارید. هدف، جلب موافقت آنها و اطمینان از همسویی همه قبل از حرکت به سمت توسعه است.
بهترین شیوهها عبارتند از:
- واضح و مختصر باشید: بر روی مشکل، نحوه پاسخگویی راهحل شما به آن و چرایی بهترین گزینه بودن آن تمرکز کنید.
- از ابزارهای بصری استفاده کنید: نمودارها، نمونههای اولیه و چارتها میتوانند به قابل فهمتر شدن نکات شما کمک کنند.
- به نگرانیها پاسخ دهید: برای پاسخ به سؤالات مربوط به امکانسنجی، هزینه و نتایج مورد انتظار آماده باشید.
- بازخورد کاربر را برجسته کنید: نشان دهید که چگونه آزمایش، کارایی و سودمندی راهحل را تأیید کرده است.
منابع
[1] Guide: Product Discovery Process & Techniques | Productboard
برای ارسال نظر لطفا ابتدا ثبتنام کنید یا وارد شوید.